جهان گیج است چون دستاس ِ زیر دستهای تو
بهار این بار می آید دو زانو بشکند در باغ
به یاد بارش هجده بهار از چشمهای تو
.................................
تو بهترین ِ زنانی ، مدینه باخبر است
که شانه های تو باب الحوائج پدر است
قیاس با که کنم بانویم که حوا نیز
به چون تو دختری ای آفتاب ،مفتخر است
پناه مریم اگر نخل بود و جبرائیل
پناه تو دل دیوارسنگ ومیخ در است
رطب به خاک می افتد برای مریم اگر
از آسمان تو افتاده میوه ی پسر است
کجاست هاجر تا بنگرد به این تصویر
سرِ حسین تووخنجری که شعله ور است....
اگرچه بوسه به دست پدر زند فرزند
نگین به دست تو اما زبوسه ی پدر است
وراز ِ درک ِ شب قدر، درک ِ قدر ِ تو بود
که روشن است، نه در حد دانش بشر است
دخیل مهر تو، آتش شدو به زاری گفت:
کجاست چادر زهرا که چشم شعله تر است
مرتضی حیدری آل کثیر
ممم