پیام آستانه

کانون فرهنگی هنری طیار مسجد جامع شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)

پیام آستانه

کانون فرهنگی هنری طیار مسجد جامع شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)

خنده تلخ من...

درباب اتفاقات اخیر فرودگاه جده وبرخوردمسئولان باید نگاشت الاسف روی آوردن یک جامعه به طنز، آخرین مرحله مواجهه او با یک تراژدی جمعی است. وقتی جامعه ائی به ساختن لطیفه در مورد تراژدی های اجتماع خود رو می آورد ، این بدان معنی است که دیگر امیدی به حل مشکل خود ندارد. شاید این یکی از دلائلی است که هر موضوع فاجعه بار و تراژیکی در جامعه ما به سرعت به دست مایه ساختن گونه های مختلفی از طنز و لطیفه تبدیل میشود. جالب آنکه موضوع هرچه دردناکتر و فجیعتر، لطیفه ها به همان نسبت خنده دارتر است. این کنش ناشی از ان است که جامعه بر اساس حافظه تاریخی خود از همان ابتدای رخداد هیچ امیدی به رفع و بهبود آن ندارد. بنا به عبارتی این رویکرد به معنی سرخوردگی اجتماعی است. و شاید این شعر هم در تائید همین مدعاست که : 

خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است !!!!

http://www.zahedan-tebyan.ir/userdata/news/user/58/dars=p.jpg
دانشجوی حقوق

گفتاری از آیت الله جوادی آملی در مورد شهید آوینی

آیت‌الله عبدالله جوادی آملی




روایت‌ فتح‌ را با درایت‌ شهادت‌ آمیختن و هنر تصویر را با ظفر تحقیق‌ هماهنگ‌ ساختن و دو قوس‌ نزول‌ و صعود را با منحنی‌ تام‌ هنر اسلامی‌ دور زدن و معقول‌ را با عبور از بستر خیال، محسوس‌ کردن و محسوس‌ را با گذر از گذرگاه‌ تخیل، معقول‌ نمودن و تجرد تام‌ عقلی‌ را در کسوت‌ خیال‌ کشیدن و از آن‌جا به‌ جامه‌ی‌ حس‌ درآوردن‌ و سپس‌ از پیراهن‌ حس‌ پیراستن‌ و کسوت‌ خیال‌ را تخلیه‌ نمودن‌ و به‌ بارگاه‌ تجرّد کامل‌ عقلی‌ رسیدن‌ و رساندن‌ و در لفافه‌ی‌ هنر، سه‌ عالم‌ عقل‌ و مثال‌ و طبیعت‌ را به‌ هم‌ مرتبط‌ جلوه‌ دادن و کاروان‌ دلباخته‌ی جمال‌ محبوب‌ را از تنگنای‌ طبیعت‌ به‌درآوردن‌ و از منزل‌ مثال‌ رهایی‌ بخشیدن‌ و به‌ حرم‌ امن‌ عقل‌ رساندن‌ که‌ عناصر اصلی‌ هنر اسلامی‌ را تشکیل‌ می‌دهند، در سلاله‌ی‌ سلسله‌‌ی سادات‌ و دوده‌ی‌ شجره‌ی‌ طوبای‌ شهادت‌ یعنی‌ شهید سعید سیدمرتضی‌ آوینی(ره) و دیگر هنرمندان‌ متعهد دینی‌ تبلور یافت‌ و می‌یابد.
 
هنر سواری‌ دلیر که‌ روی‌ میدان‌ از او        چو کاغذ از کلک او ز لعل‌ گیرد نشان‌
 
مهم‌ترین‌ شاخص‌ هنر اسلامی‌ همانا توان‌ ترسیم‌ معقول‌ در کسوت‌ محسوس‌ و قدرت‌ تصویر غیب‌ در جامه‌ی‌ شهادت‌ است.

هنرهای‌ غیراسلامی‌ چون‌ جایی‌ در جهان‌ معقول‌ و ملکوت‌ ندارند و از عقل‌ منفصل‌ بی‌بهره‌ و از مثال‌ منفصل‌ بی‌نصیبند و فقط‌ از وهم‌ وخیال‌ متصل‌ استمداد می‌کنند، هرگز مایه‌ی‌ عقلی‌ نداشته‌ و ره‌آورد غیبی‌ ندارند؛ زیرا مکتبی‌ که‌ ماده‌ را اصیل‌ می‌داند و موجود غیرمادی‌ را خرافه‌ می‌پندارد و تشنه‌ی‌ تجرّد و غیب‌ را افسانه‌ تلقی‌ می‌کند، هیچ‌گاه‌ پیامی‌ از عالم‌ عقل‌ و غیب‌ ندارد و هرگز هدفی‌ جز وهم‌ و خیال‌ نخواهد داشت.

اوج‌ عروج‌ یک انسان‌ از دیدگاه‌ هنرمند مادی‌ همانا مقام‌ مثال‌ متصل‌ وهمِ‌ به‌ هم‌ آمیخته‌ است‌ و آن‌جا که‌ سخن‌ از نام‌ و نان‌ و وام‌ و دانه‌ نباشد، هنرمند مادی‌ را راهی‌ نیست‌ و آن‌جا که‌ از تشویق‌ و تقدیر و ثنا و سپاس‌ و یادنامه‌ و مانند آن‌ اثری‌ نباشد، هنرور مادی‌ را باری‌ نخواهد بود؛ زیرا قلمرو پرواز هنرپرداز مادی‌ همانا منطقه‌ی‌ بسته‌ی خیال‌ و مدار محدود وهم‌ است.

ولی‌ مکتب‌ الهی‌ که‌ عوالم‌ سه‌‌گانه‌ی‌ طبیعت‌ و مثال‌ و عقل‌ را اثبات‌ می‌نماید و هر کدامِ آن‌ها را مظهر نامی‌ از نام‌های‌ جلال‌ و جمال‌ الهی‌ می‌داند و برای‌ عروج‌ انسان‌ ملکوتی‌ مرزی‌ قائل‌ نیست‌ و لقاء‌اللّه‌ را که‌ هماره‌ بیکران‌ بوده‌ و هست‌ و خواهد بود، مائده‌ و مأ‌دُبه‌ی‌ سالک صالح‌ و عارف‌ واصل‌ و شاهد عاشق‌ می‌داند، بحر تیار و دریای‌ مواج‌ هنرورزی‌ را فراسوی‌ هنرمند اسلامی‌ قرار می‌دهد تا پیام‌های‌ گوناگون‌ را که‌ از هاتف‌ عقل‌ و منادی‌ غیب‌ از ورای حجاب‌های‌ نوری‌ و ظلمانی‌ دریافت‌ کرده‌ است‌ به‌ قلمرو مثال‌ منفصل‌ درآورده‌ و از آن‌ پایگاه‌ به‌ مرحله‌ی‌ وهم‌ و خیال‌ تنزل‌ داده،‌ سپس‌ به‌ منصّه‌ی‌ حسّ و صحنه‌ی‌ صورت نازل‌ نماید تا بادیه‌نشینان‌ تشنه‌ی‌ حس‌ را بر بال‌های‌ ظریف‌ هنر نشانده‌ و از خاکدان‌ طبیعت‌ به‌ دامنه‌ی‌ مثال‌ و خیال‌ رسانده‌ و از آن‌جا به‌ قلّه‌ی‌ رفیع‌ عقل‌ و مقام‌ منیع‌ غیب‌ واصل‌ کند، تا از زبان‌ مولای‌ غیب‌ و شهادت، نغمه‌ی‌ دل‌انگیز "... فادخلی‌ فی‌ عبادی‌ و ادخلی‌ جنتی" را با گوشی‌ بشنود که‌ در سایه‌ی‌ قرب‌ نوافل‌ فراهم‌ کرده‌ و با روحی‌ درک کند که‌ با ولای‌ جمع‌ فضایل‌ به‌‌دست‌ آمده‌ است؛‌ تا روشن‌ گردد که‌ سیر از زمین‌ طبیعی‌ به‌ سپهر مادی‌ نتیجه‌ی‌ هنر ماده‌ است،‌ ولی‌ سلوک از طبیعت‌ به‌ مثال‌ و از آن‌جا به‌ عقل‌- و خلاصه‌ جهان‌ را از عقل‌ شروع‌ کردن‌ و به‌ عاقل‌ ختم‌ نمودن‌- محصول‌ هنر الهی‌ است‌ که‌ اسلام‌ داعیه‌ی‌ آن‌ را داشته‌ و هماره‌ تربیت‌‌یافتگانی‌ جامع‌ را ارائه‌ کرده‌ و می‌کند و هیچ‌ هنری‌ به‌ از این‌ نیست‌ که‌ انسان‌ کامل‌ جامع‌ به‌ نوبه‌ی‌ خود دو سر خط‌ حلقه‌ی‌ هستی‌ را به‌ هم‌ بپیوندد و صعود و نزولی‌ را که‌ خود پیموده‌ است، در قالب‌ هنر عرضه‌ کند تا سالکان‌ هنردوست‌ را به‌ همراه‌ هنرپروری‌ خویش‌ به‌ منطقه‌ی‌ وسیع‌ آفرینش‌ آگاه‌ کند و فطرت‌ جمال‌دوست‌ و جلال‌نواز آنان‌ را از انس‌ با گِل‌رخان‌ خاک‌آلود طبیعت‌ و نوازندگان‌ غبارین‌ ماده‌ و سرایندگان‌ ژولیده‌ی‌ زمین‌ و خوانندگان‌ گردگرفته‌ی‌ بستر غبراء برهاند و به‌ جمال‌ بی‌زوال‌ ماورای طبیعت‌ و جلال‌ بی‌مثال‌ معنی‌ و کمال‌ بی‌وبال‌ عقل‌ و غیب‌ و نوای‌ دلپذیر و روح‌انگیز مولای‌ هر عبد صالحی‌ برساند؛ تا معلوم‌ شود که‌ طواف‌ در مدار بتکده‌ و میکده‌ و عشرتکده‌ و بالاخره‌ طبیعتکده، شایسته‌ی‌ انسان‌ هنرجو و کمال‌دوست‌ نیست،‌ بلکه‌ هنر در بازشناسی‌ مجدد عالم‌ و آدم‌ و جهان‌ را وسیع‌تر از منظر محدود طبیعیون‌ شناختن‌ و انسان‌ را همتای‌ فرشتگان‌ بلکه‌ بالاتر دیدن‌ است؛ و راه‌ نیل‌ به‌ این‌ هدف‌ سامی از عقبه‌های‌ کئود گذشتن‌ و میدان‌های‌ مین‌ را با ایثار نفیس‌ و بذل‌ نفس‌ پشت‌ سر گذاشتن‌ و برای‌ همه‌ی‌ راهیان‌ کوی‌ هنر و سوی‌ ظفر ره‌آوردی‌ چون‌ ره‌‌توشه‌ی شهید فقید سیدمرتضی‌ آوینی(ره) آوردن‌ است. و جامه‌ی‌ رسای‌ هنر و پوشش‌ پرنیانی‌ هنرپروری‌ جز بر اندام‌ کامل‌ جامع‌ سالکانی‌ چون‌ شهیدان‌ شاهد برازنده‌ نیست‌ و قبای‌ اطلس‌ هنر جز برای‌ قامت‌‌ راست‌‌قامتان‌ تاریخ‌ و شیفتگان‌ خدمت‌ نه‌ تشنگان‌ قدرت‌، زیبنده‌ نخواهد بود.

برتن‌ ناقصان، قبای‌ کمال‌ به‌ طراز هنر ندوخته‌اند
گرچه‌ قرآن‌ کریم‌ که‌ کلام‌ خدای‌ بی‌چون است‌، معارفی‌ والاتر از شهود عارفان‌ و فهم‌ حکیمان‌ و درک فقیهان‌ و اندیشه‌ی‌ متکمان‌ و باور محدثان‌ و یافته‌های‌ مورخان‌ و صدها فرزانه‌ی‌ خردمند دیگر دارد- زیرا مجلای‌ متکلم‌ نامتناهی،‌ هر آینه‌ کلامی‌ نامحدود خواهد بود؛ چنان‌که‌ درجات‌ بهشت‌ موعود، نامحدود به‌ عدد آیات‌ قرآن‌ کریم‌ می‌باشد و به‌ قاریان‌ آگاه‌ به‌ معانی‌ و آشنای‌ به‌ احکام‌ و حِکَم‌ قرآن‌ گفته‌ می‌شود: "بخوان‌ و بالا برو" و خواننده‌ی‌ رسمی‌ بهشتیان‌ داوود پیامبر است- لیکن‌ اثر بارز و شاخص‌ هنری‌ آن‌ همانا در این‌ است‌ که‌ از رهگذر فصاحت‌ و کوی‌ بلاغت‌ که‌ چهره‌ی‌ خاص‌ هنر سمعی‌ است‌ لطایف‌ بلند عالم‌ لاهوت‌ را در پرده‌ی‌ استبرقی‌ عقل‌ پیچیده‌، آنگاه‌ در جامه‌ی‌ پرنیانی‌ مثال‌ و خیال‌ و وهم‌ پوشانده،‌ سپس‌ در کسوت‌ حریری‌ آیه‌ و سوره‌ ارائه‌ نموده‌، در این‌ حال‌ جهانیان‌ را به‌ تماشای‌ آن‌ فراخوانده‌ و به‌ تحدی‌ و مبارزه‌ دعوت‌ کرده‌ و عجز همگان‌ را در ساحت‌ قدس‌ هنر ادبی‌ خویش‌ آشکار کرده‌ و قبل‌ از قیام‌ قیامت‌ کوس‌ "لِمَنِ‌ المُلک" سر داده‌ و پاسخ‌ اعتراف‌آمیز و عجزآلود "للّه‌ الواحدِ القهّار" را از همگان‌ دریافت‌ می‌نماید.

آنچه‌ سبعه‌ی‌ معلقه‌ را به‌ زیر می‌کشد، هنر ادبی‌ قرآن‌ است‌ و آنچه‌ دیوار کعبه‌ را از لوث‌ معلقات‌ سبع‌ تطهیر می‌کند، هنر است؛ چه‌ این‌که‌ آنچه‌ بتکده‌ را از بت‌ها پاک می‌سازد، تبر است‌ که‌ یکی‌ به‌ دست‌ حضرت‌ ابراهیم‌ بت‌شکن‌ خلیل‌‌الرحمن‌ انجام‌ می‌شود و دیگری‌ به‌ زبان‌ حضرت‌ محمد بن‌ عبداللّه‌ حبیب‌ اللّه‌ منادی: "أنا أفصحُ‌ من‌ نَطَقَ‌ بالضّاد" صورت‌ می‌پذیرد؛ و سِرّ کامیابی‌ هنر قرآنی‌ و ناکامی‌ هنر مزعوم‌ و فائل‌ جاهلی‌ آنست‌ که‌ هنر موهوم‌ جاهلی‌ از مرز سجع‌ و قلمرو قافیه‌ و منطقه‌ی‌ عروض‌ و میدان‌ تشبیب‌ و غزل‌ و صحنه‌ی‌ قصیده‌ی‌ خرافی‌ و محدوده‌ی‌ خیال‌ و مثال‌ متصل‌ فراتر نرفت،‌ ولی‌ هنر ادبی‌ و معقول‌ الهی‌- چنان‌که‌ قبلاً اشاره‌ شد- مراحل‌ سه‌‌گانه‌ی‌ عالم‌ امکانی‌ را در صعود و نزول‌ بدون‌ طفره‌ و فتور پیموده‌ و به‌ خاکیان‌ْ توان‌ جهش‌ به‌ عالم‌ فرشتگان‌ داد و هرگونه‌ خیال‌پردازی‌ موهوم‌ را محکوم‌ کرد و هیچ‌گاه‌ از حق‌ نگذشت‌ و از باطل‌ سراب‌گونه‌ مدد نگرفت و با ظهورش‌ نه‌ مجالی‌ برای‌ جاهلیت‌ کهن‌ ماند و نه‌ موقعیتی‌ برای‌ جاهلیت‌ جدید: "قل‌ جاءَ الحقُ‌ و ما یُبدِء‌ الباطل‌ و ما یعید"

هنر نظر به‌ سراپای‌ او اگر افکند     ز پای‌ تا سر او جملگی هنر بیند
 
هنرمند قرآنی‌ همان‌ فرزانه‌ی‌ جهان‌بینی‌ است‌ که‌ هرگز به‌ مکتب‌های‌ الحادی‌ اعتنایی‌ ندارد و به‌ ره‌آورد بی‌مایه‌ی‌ مکتب‌های‌ مادی‌ چشم‌ نمی‌دوزد و عشق‌ ممدوح‌ هنری‌ و محمود ادبی‌ را با شهوات‌ مشئوم‌ و مذموم‌ بی‌هنری‌ اشتباه‌ نمی‌کند و ساکنان‌ کوی‌ عفاف‌ را به‌ بدحجابی‌ یا بی‌حجابی‌ که‌ نفی‌ عفاف‌ را به‌ همراه‌ دارد، دعوت‌ نمی‌نماید و مرغ‌ باغ‌ ملکوت‌ را با نغمه‌ی‌ سرد ناسوتیان‌ سرگرم‌ نمی‌کند و فرهنگ‌ برائت‌ از طبیعت‌ و نزاهت‌ از ماده‌ را با آهنگ‌ ناموزون‌ خاکیان‌ از یاد نمی‌برد و سرانجام‌ تسلیم‌ بی‌هنر نادان‌ نمی‌شود.
هنرمند کی‌ زیر نادان‌ نشیند     که‌ بالای‌ سرطان‌ نشسته‌ است‌ جوزا
 
یعنی‌ در چهره‌‌ی گنبد مینا ستاره‌هایی‌ که‌ شکل‌ خرچنگ‌ و سرطان‌ است،‌ بعد از ستاره‌هایی‌ که‌ شکل‌ جوزا و گوسفند سیاه‌- که‌ در آن‌ نقاط‌ سفیدی‌ است‌- واقع‌ شده‌ است. غرض‌ آن‌که‌ هنر صادق‌ را از کاذب‌ جدا کردن کار هنرمند الهی است؛ همان‌طور که تشخیص تشنگی صادق از کاذب به‌عهده‌ی‌ پزشکِ معالج بیمارِ مجروح‌ است‌ و همان‌طوری‌ که‌ تمییز صبح‌ صادق‌ از کاذب‌ به‌‌عهده‌‌ی اخترشناس‌ ماهر است‌ و همان‌طور که‌ تبیین‌ اشک صادق‌ و تفکیک آن‌ از گریه‌ی‌ کاذبِ مدعیان‌ باطل،‌ به‌عهده‌ی‌ داوران‌ ورزیده‌ و قاضیان‌ مجرب‌ است. آری‌ امتیاز هنر صادق‌ از کاذب‌ نیز در اختیار متخصصان‌ هنر الهی‌ است‌ که‌ حق‌ را از باطل‌ و آب‌ را از سراب‌ جدا می‌کنند و در پرتو تعلیم‌ روح‌نواز قرآنی، پاک را از ناپاک تمایز می‌بخشند: "لِیَمیز اللّه‌ الخبیثَ‌ من‌ الطیّب".

نکته‌ای‌ که‌ عنایت‌ به‌ آن‌ برای‌ همه‌ی‌ ادیبانِ هنردوست‌ و هنرمندان‌ ادب‌پرور سودمند است، همانا این‌ است‌ که: گرچه‌ غالب‌ هنرهای‌ پیروان‌ "بودا" و "برهمن" در جامه‌ی‌ تجسیم‌ و مجسمه‌های‌ بی‌روح‌ خلاصه‌ می‌شود و نیز اکثر هنرهای‌ حامیان‌ مسیح‌ و پیروان‌ عیسی‌(ع) در کسوت‌ سنگ‌تراشی‌ و پیکرهای‌ بی‌جان‌ خاتمه‌ می‌پذیرد، لیکن‌ بخش‌ مهم‌ هنرِ پیروان‌ قرآن‌ و حامیانِ اعجاز کلامی‌ آن‌ در ترسیم، تصویر، تمثیل، تشبیه‌های‌ سمعی‌ و بصری‌ و بدون‌ تجسیم متبلور می‌شود که‌ پیام‌ خاصّ‌ خود را به‌ همراه‌ دارد تا همگان‌ ضمن‌ بهره‌وری‌ از هنر قرآن، در دریای‌ مواج‌ آن‌ غوص‌ کنند؛ بدون‌ آن‌که‌ غرق‌ شوند و از شنای‌ در آن‌ آبِ حیات‌ لذت‌ ببرند، بدون‌ آن‌که‌ گرفتار خفگی‌ شوند. اگر هنرمندی‌ از رهگذر صوت‌ حسَن‌ و نغمه‌ی‌ غم‌زدا یا تصویر و ترسیم‌ و تمثیل‌ روح‌پرور، پیامی‌ به گوش‌ منتظران‌ ندای‌ غیب‌ برساند و از کنگره‌ی‌ عرش، صفیر آشنایی‌ به‌ سمع‌ مشتاقان‌ کوی‌ وصال‌ واصل‌ کند و در نتیجه‌ گروهی‌ را در دامن‌ شرع‌ مقدّس‌ به‌ واجب‌ و مستحب‌ تربیت‌ کرده‌ و از حرام‌ و مکروه‌ رهایی‌ بخشد، همانا هنرپرور اسلامی‌ است.

آنچه‌ در این‌ متن‌ کوتاه‌ تنظیم‌ شد، عبارت‌ است‌ از:
1) تبیین‌ خطوط‌ اصلی‌ هنر اسلامی‌ و جدایی‌ آن‌ از هنر غیراسلامی.
2) تبلور هنر ادبی‌ اسلام‌ در قرآن‌ و سرّ پیروزی‌ هنر اسلامی‌ بر هنر جاهلی.
3) امتیاز اساسی‌ هنر تجسیم‌ پیروان‌ بودا و برهمن‌ از یک سو و پیروان‌ مسیح‌(ع) از سوی‌ دیگر با هنر اصیل‌ اسلامی‌ که‌ منزه‌ از بوی‌ بودایی‌ و تثلیث‌ ترسایی‌ است،‌ بل‌ توحید ناب‌ است.
4) تعریف‌ هنرمند اسلامی‌ و جدایی‌ آن‌ از هنرپیشه‌ی‌ غیراسلامی.
5) هنرمندان‌ شهید، جانباز، آزاده‌ و بالاخره‌ شیفته‌ی‌ نظام‌ اسلامی‌ و مستقل‌ و خودکفا، جامع‌ هنر و ظفرند و هنر شهادت‌ را شاهدِ هنرمندی‌ خویش‌ قرار داده‌اند که: آفتاب‌ آمد دلیل‌ آفتاب...
6) تقدیر و سپاس‌ از همه‌ی‌ عزیزان‌ هنرپرور اعم‌ از رفته‌ها و مانده‌ها که‌ هنر انسان‌ و اسلام‌شناسی‌ را مایه‌ی‌ غوص‌ در دریای‌ جمال‌ و جلال‌ هنر قرار داده‌ و بدون‌ غرق‌ و مردود شدن‌ به‌ عمق‌ آن‌ رفته‌ و گوهرهای‌ گران‌سنگ‌ معرفت‌ و تربیت‌ و وفاداری‌ به‌ نظام‌ و امام‌ راحل‌(ره) را به‌ ارمغان‌ آورده‌ و همگان‌ را به‌ آرمان‌های‌ اسلامی‌ فراخوانده‌ و می‌خوانند. به‌ امید رشد هنر اسلامی‌ و پرورش‌ هنرمندان‌ متعهد.

رسالت هنر انقلابی

http://th05.deviantart.net/fs71/PRE/f/2012/060/6/b/imam_khamenei_by_ho3inr-d4rcic9.jpg

هنر و قالب‌های گوناگون آن در عصری که شاهد صف‌آرایی تمام عیارِ تفکر مادی در مقابل تفکر الهی و توحیدی هستیم اهمیت مضاعفی پیدا کرده و وظیفه مهمی در تبیین حقایق و مقابله با دشمنی‌ها دارد. از این رو است که رسالت هنر انقلابی در دوره پس از انقلاب اسلامی مطرح می‌شود و هنرمندان متدین و انقلابی نقشی مضاعف می‌یابند.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در آستانه سالروز شهادت «سید شهیدان اهل قلم» شهید سیدمرتضی آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی، گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره‌ی «رسالت هنر انقلابی» و وظایف هنرمندان در این عرصه را منتشر می‌کند:
* هنر انقلابی باید زیبایی‌ها را تبیین کند
پنجاه، شصت سال کسانی بر ما حکومت کردند که آورنده‌ی آن‌ها، نه اینکه ما نبودیم- چون در ایران حکومت مردم به این صورت اصلًا سابقه نداشت- بلکه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای‌کاش اگر دیکتاتور بودند، اقلَّا مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیله‌گری خودشان بر سر کار آمده بودند؛ اما این‌طور نبود. دیگران آمدند و آن‌ها را بر این ملت مسلّط کردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهای بسیاری، حرکت عظیمی در مقابل این پدیده‌ی شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا کردن جانها و با عریان کردن سینه‌ها در مقابل دشنه‌ی دشمن غدّار، به جایی برسد. این زیبا نیست؟ هنر چگونه می‌تواند از کنار این‌ها بی‌تفاوت بگذرد؟ این توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابی‌ که ما از اوّل انقلاب همین‌طور گفتیم و آن را درخواست کردیم، این است. آیا این توقّعِ زیادی است؟ موسیقی و فیلم و تئاتر و نقاشی و سایر رشته‌های هنریِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ این‌ها چیزهای لازمی است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، یک توقّعِ زورگویانه و زیاده‌خواهانه نیست؛ بل مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. هنر آن است که زیباییها را درک کند. این زیباییها لزوماً گل و بلبل نیست؛ گاهی اوقات، انداختن یک نفر در آتش و تحمّل آن، زیباتر از هر گل و بلبلی است. هنرمند باید این را ببیند، درک کند و آن را با زبان هنر تبیین نماید.
بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر ۱۳۸۰/۰۵/۰۱

* جهت‌گیری کار هنری باید دقیق و درست باشد
سنت الهی در تاریخ اقتضا می‌کرد که تفکر اسلامی و اندیشه‌ی پاک الهی، در یک نوبت رو بیاید، و آن نوبت اکنون آغاز شده است و معلوم می‌شود که یکی از نشانه‌هایش ماییم. یکی از نشانه‌هایش، لبنان و آفریقا و کشورهای گوناگون اسلامی است. یکی از نشانه‌هایش، احساس ضعف دنیا در مقابل تفکر الهی و توحیدی است که وجود دارد و در حال به وجود آمدن است. در این مجموعه و در این حرکت عظیم، این فکر پاک و مقدسی که در دنیا به وجود آمده است- فکر انقلابی‌ و توحیدی و الهی- در صف‌آرایی با فکر شیطانی و اهریمنی قرار گرفته است. ما که اهل هنریم‌- شما را می‌گویم و از زبان شما حرف می‌زنم- باید این مایه‌ی هنر را به کار ببریم و غلیظ کنیم و شاعر و نویسنده و هرگونه هنرمند دیگری، در خدمت این تفکر مقدس قرار بگیرند و از هنر و مایه‌ی هنر و ابزار هنر، حداکثر استفاده را بکنند...
چیزی که خیلی مهم می‌باشد، این است که به کار بردن هنر باید مثل همه‌ی ابزارهای دیگر که حامل یک فکر هستند، جهت‌گیریش خیلی دقیق و روشن و درست بوده باشد و دچار اشتباه در جهت‌گیری نباشد.
بیانات در دیدار جمعی از هنرمندان حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۶۸/۰۸/۲۱

* معارف الهی را منتشر کنید
نباید تصوّر کرد که هنر دینی آن است که حتماً یک داستان دینی را به تصویر بکشد یا از یک مقوله دینی - مثلاً روحانیت و غیره - صحبت کند. هنر دینی آن است که بتواند معارفی را که همه ادیان - و بیش از همه، دین مبین اسلام - به نشر آن در بین انسانها همت گماشته‌اند و جانهای پاکی در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینی است. اینها حقایقی است که همه پیامبران الهی برای آوردن آنها به میان زندگی بشر، بارهای سنگینی را تحمّل کردند. نمیشود ما این‌جا بنشینیم و تلاشهای زبده‌ترین انسانهای عالم را - که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند - تخطئه کنیم و نسبت به آن بیتفاوت بگذریم. هنر دینی این معارف را منتشر میکند؛ هنر دینی عدالت را در جامعه به صورت یک ارزش معرفی میکند؛ ولو شما هیچ اسمی از دین و هیچ آیه‌ای از قرآن و هیچ حدیثی در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید.
بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر ۱۳۸۰/۰۵/۰۱

* باید پیروزی ملت‌مان را روایت کنیم
ما در این ماجرای هشت ساله، یک پیروزی مطلق به دست آوردیم. ما که جنگ را شروع نکرده بودیم که بگوییم فلان جا را می‌خواستیم بگیریم، نتوانستیم، پس ناکام شدیم؛ قضیه این نبود. قضیه این بود که دشمنی به ما حمله کرده بود و می‌خواست بخشی از خاک ما را بگیرد؛ همه دنیا هم به او کمک کردند؛ ما هم مردانه ایستادیم؛ ناکام شد و بینی‌اش به خاک مالیده شد و برگشت. پیروزی از این بالاتر؟ این پیروزی را با همین ابعاد، با همه خصوصیاتی که در آن وجود دارد، با همه آن هزاران هزار ماجرایی که آن را به وجود آورده است، ما باید روایت کنیم. این کارِ هنرمندان عزیز ماست؛ کار نویسندگان است؛ کار سینماگران است؛ کار شاعران است؛ کار نقّاشان است؛ کار اصحاب فرهنگ و هنر است.
بیانات در دیدار جمعی از مدیران و فعالان فرهنگی دفاع مقدس ‌۱۳۷۹/۰۷/۰۶

* حقیقت را بفهمید و تبلیغ کنید
مهمترین وظیفه [ی انسانِ هنری و فرهنگی] هم تبلیغ و تبیین است؛ «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه»؛ این یک معیار است؛ حقیقتی را که درک میکنید، آن را تبیین کنید. کسی انتظار ندارد برخلاف آنچه که میفهمید حرف بزنید. نه، آنچه را که میفهمید، بگوئید. البته برای اینکه آنچه میفهمید درست و صواب باشد، باید تلاش و مجاهدت کنید؛ چون در حوادثِ فتنه‌‌‌‌‌‌‌گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگر بنا باشد یک شاعر هم مثل دیگران گول بخورد، فریب بخورد و بی‌‌‌‌‌‌‌بصیرتی به سراغش بیاید، این خیلی دون شأن یک انسان هنری و یک انسان فرهنگی است. پس باید حقیقت را فهمید؛ بعد هم باید همان حقیقت را تبلیغ کرد. نمیشود با شیوه‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی - شیوه‌‌‌‌‌‌‌های سیاستگران و سیاستمداران - در عالم فرهنگ حرکت کرد، این خلاف شأن فرهنگ است. در عالم فرهنگ بایستی گره‌‌‌‌‌‌‌گشائی کرد؛ بایستی حقیقت را باز کرد، بایستی گره‌‌‌‌‌‌‌های ذهنی را باز کرد. و این تبیین لازم دارد، یعنی همان کار انبیاء.
بیانات در دیدار جمعی از شعرا ۱۳۸۸/۰۶/۱۴

* تعهّد در قبال فُرم و مضمون لازم است
هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. کسی که قریحه هنری دارد، نباید به سطح پایین اکتفا کند. این یک تعهّد است. هنرمند تنبل و بیتلاش، هنرمندی که برای تعالی کار هنرىِ خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمیکند، در حقیقت به مسؤولیتِ هنری خودش در قبال قالب عمل نکرده است. هنرمند باید دائم تلاش کند. البته ممکن است انسان یک وقت به جایی برسد که بیش از آن نمیتواند تلاش کند - بحثی نیست - اما تا آن‌جایی که میتواند، باید برای اعتلای قالب هنری تلاش کند. این تعهّد در قبال قالب، بدون یک احساس شور و عشق و مسؤولیت - البته این شور و عشق هم مسؤولیت است؛ آن هم یک دست قوی است که انسان را وادار به کاری میکند و نمیگذارد که احساس تنبلی و تن‌آسایی، او را از کار باز بدارد - به دست نمی‌آید.
علاوه بر این، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه میخواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فکر او هم عزیز و محترم است. نمیشود هر چیزی را به مخاطب داد، فقط به صرف این‌که او نشسته و به حرفهای ما گوش میدهد.
بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر ۱۳۸۰/۰۵/۰۱
***
 
* هنر را از شکل کالای تجملی خارج کنید
هنرمندان، زبان رسای هنر را در خدمت انقلاب و اسلام - که عزیزترین سرمایه‌ی مردم است - به‌کار گیرند و این عطیه‌ی الهی را صرف تعالی افکار مردم کنند و هنر را از آمیزش با مظاهر زیانبار فرهنگ بیگانه رها سازند. هنر را با حفظ تعالی آن به میان مردم برند و در ذهن و دل آنان وارد کنند و از شکل کالای تجملی و مخصوص گروهی خاص خارج سازند.
پیام به ملت شریف ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی(ره) ۱۳۶۸/۰۴/۲۳

* مایه‌ی هنری را غلیظ کنید
شما وقتی‌که هنری را در خود یافتید و آن را دنبال کردید و ریشه و چشمه‌ی هنر را در خودتان به جوشش درآوردید، باید کوشش کنید مایه‌ی هنری را غلیظ نمایید تا بتوانید این اندیشه‌ی مقدس و این روح پاک امروز دنیا - یعنی انقلاب اسلامی - را که مثل روح و اندیشه‌ی معصومی، در دنیای ناپاک افکار غلط و در روزگار سیاه ما، بالاخره جای خودش را در دنیا باز می‌کند، تقویت نمایید و گسترش دهید.
بیانات در دیدار جمعی از هنرمندان حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۶۸/۰۸/۲۱

* مردِ زمانه‌ی خودتان باشید
مرد زمانه‌ی خودتان باشید، آدم زمانه‌ی خودتان باشید. زمانه‌ی شما، زمانه‌ی مهمّی است. بنده در این خطّ تاریخ طولانی ایران، بخصوص قسمت بعد از اسلام، خیلی رفت‌وآمد کرده‌ام - سلسله‌هایش، احوال اجتماعی کشور، احوال سیاسی کشور، جنگها، پادشاهی‌ها - گمان نمی‌کنم در تمام این هزار و اندی سال، کشور حادثه‌ای به عظمت حادثه‌ی انقلاب اسلامی به خود دیده باشد. به عظمت این حادثه، من حادثه‌ای سراغ ندارم که کشور ما به خود دیده باشد. ما تلخی‌های بزرگی داشته‌ایم؛ امّا فتوحات بزرگ که یک ملّت این‌جور ناگهان بشکفد، این‌جور ناگهان رشد کند، این‌جور ناگهان همه‌ی این حصارهای گوناگون را که دور او به حالت مصنوعی چیده بودند، به هم بریزد، قد بکشد، سر بلند کند و وضعش در ظرف بیست سی سال این تغییر عظیم را بکند، هرگز چنین چیزی در کشور رخ نداده بود...
خوب، این مزرع مهمّی است برای رشد فرهنگ، اندیشه و هنر از این استفاده کنید، این زمانه را تصویر کنید، با این تصویرِ خودتان زمانه را غنی کنید. هرچه که شما بگویید که خوب باشد، درست باشد، مستحکم باشد، متین باشد، پرمغز باشد، این زمانه‌ی شما را غنی می‌کند؛ این ظرف را پر می‌کند از محتوای باارزش و غنی و مستغنی کننده.
بیانات در دیدار شاعران ‌۱۳۸۹/۰۶/۰۳

شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش..

http://sadshekanan.persiangig.com/image/Agha%20Morteza3.jpg

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و  بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.

بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌کردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است که در حدود سال‌های45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاش‌که همه‌اش از انار نقاشی می‌کشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌کردیم با یک حالت خاصی  به ما می‌فهماند که به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود  اوست- اما اگر انسان  خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.

با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی که پیش از ما بوسیله کارکنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود،  مشغول به کار شدیم. یکی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود که فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از کانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود که بیل را کنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، کار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ کاری را مستقلا˝ انجام نداده‌ام که بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی که در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم کوچکی نیز – اگر خدا قبول کند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نکند که هیچ.

به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتکت هستم! از سال 58 و 59 تاکنون بیش از یکصد فیلم ساخته ام که بعضی عناوین آنها را ذکر می کنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیک به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یک ترم نیز در دانشکده سینما تدریس کرده‌ام که چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر کردم. مجموعه مباحثی را که برای تدریس فراهم کرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در کتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما که نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام.