پیام آستانه

کانون فرهنگی هنری طیار مسجد جامع شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)

پیام آستانه

کانون فرهنگی هنری طیار مسجد جامع شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)

پناهیان: رمضان ماه معنویت سکولار و فاصله گرفتن از جامعه و رها کردن مردم نیست

حجت الاسلام پناهیان در آخرین جلسه هفتگی سخنرانی خود در هیئت شهدای گمنام قبل از ماه مبارک رمضان، به موضوع «آمادگی برای ماه مبارک رمضان» پرداخت. در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

بچه‌های ما آن هوش نظامی خود را از ارتباط‌شان با خدا در می‌آوردند. و می‌دانید چه چیزی را باور کرده بودند؟ باور کرده بودند تا اتصال به خدا نداشته باشند کارشان پیش نمی‌رود، فکرشان کار نمی‌کند، اوضاع به نفع‌شان نمی‌شود. می‌فهمیدند زندگی یک انسان مقرّب چقدر متفاوت است با زندگی انسانی که مقرب نیست. آنها فقط عاشق نبودند؛ بلکه خائف بودند از اینکه مبادا از خدا فاصله بگیرند. چیزی که ما کم می‌توانیم پیدا کنیم، این است که «بترسیم از اینکه از خدا فاصله داشته باشیم».

اگر از فرصت ماه مبارک رمضان استفاده نکنیم، شاید نام ما جزء متکبرین نوشته شود

  • در میان ماه‌های سال، فرصتی که در این فرصت بیش از هر زمان دیگری می‌توانیم به خدا نزدیک بشویم، ماه مبارک رمضان است. اگر از این فرصت استفاده نکنیم خدا حق دارد در اوقات دیگر هم ما را از مقرب‌ شدن محروم کند. اگر از فرصت ماه مبارک رمضان خوب استفاده نکنیم شاید نام ما جزء متکبرین و مستکبرین نوشته شود؛ کمااینکه فرمود: «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین»(غافر/۶۰)
  •  
  • تا وقتی ابواب رحمت الهی باز نشده و آن‌همه مغفرت بر سر و روی ما بارش نگرفته است، اگر دعا نکردیم و در خانۀ خداوند نرفتیم، البته کار بدی کرده‌ایم، ولی نام ما را جزء مستکبرین نمی‌نویسند. اما وقتی خدا ابواب رحمتش را باز کرد و فرمود: «مرا بخوانید، تا دعای شما را مستجاب کنم؛ ادْعُونىِ أَسْتَجِبْ لَکم»(همان) و ما این فرصت را از دست دادیم، اینجا دیگر حق‌مان است اگر اسم ما را جزء مستکبرین بنویسند. لذا ماه مبارک رمضان در عین حال که محبوب است و رحمت دارد، هیبت و عظمت هم دارد.

هر مشکلی داریم به خاطر دوری‌مان از خداست/اگر به خدا مقرب شویم، همۀ مشکلاتمان حل می‌شود

  • برای ماه مبارک رمضان باید آماده شد و ماه شعبان برای این منظور، خیلی زمان مهمی است.-در این روزهای پایانی ماه شعبان- از خدا بخواهیم که گذشتۀ ما را جبران کند و یک آیندۀ خوب برای ما رقم بزند. ما اگر به خدا مقرب شویم همۀ اوضاع و احوال روحی‌مان مرتب خواهد شد، چون هر مشکلی داریم به خاطر دوری‌مان از خداست.
  •  
  • رزمنده‌های دفاع مقدس به‌صورت اعجاب‌برانگیزی این حقیقت را دریافت کرده بودند. وقتی کار جنگ گره می‌خورد، می‌رفتند درِ خانۀ خدا، عبادت می‌کردند، ذکر می‌گفتند. و وقتی برمی‌گشتند، گره‌ها باز می‌شد. این را باور کرده بودند. منتظر کسی نمی‌شدند، یک‌تنه می‌رفتند در خانۀ خدا و پیوندشان را با خدا برقرار می‌کردند بعد برمی‌گشتند و گره‌ها را باز می‌کردند.

رزمندگان ما باور کرده بودند تا اتصال به خدا نداشته باشند کارشان پیش نمی‌رود

  • یقیناً نمی‌شود همۀ موفقیت‌های رزمندگان را صرفاً به هوش نظامی آنها نسبت داد. البته آنها بسیار باهوش بودند اما همه‌اش این نبود. این بچه‌ها گاهی یک طرح‌هایی می‌ریختند که تمام اتاق فکرهای ارتش‌های جهان را شکست می‌دادند؛ چون همۀ اتاق‌ فکر‌ها پشت سر صدام بود.
  •  
  • بچه‌های ما آن هوش نظامی خود را از ارتباط‌شان با خدا در می‌آوردند. و می‌دانید چه چیزی را باور کرده بودند؟ باور کرده بودند تا اتصال به خدا نداشته باشند کارشان پیش نمی‌رود، فکرشان کار نمی‌کند، اوضاع به نفع‌شان نمی‌شود. می‌فهمیدند زندگی یک انسان مقرّب چقدر متفاوت است با زندگی انسانی که مقرب نیست. آنها فقط عاشق نبودند؛ بلکه خائف بودند از اینکه مبادا از خدا فاصله بگیرند. چیزی که ما کم می‌توانیم پیدا کنیم، این است که «بترسیم از اینکه از خدا فاصله داشته باشیم»

کسی که شیرینی نزدیک بودن به خدا را چشیده، از فاصله داشتن با خدا می‌ترسد

  • ما غالباً از فاصله داشتن با خدا نمی‌ترسیم، اما شهدا(رزمندگان) از فاصله داشتن با خدا می‌ترسیدند؛ از بس که شیرینی نزدیک بودن به خدا را چشیده بودند، نه اینکه بترسند خدا آنها را بزند! امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: خوف شیعیان ما ناشی از محبتی است که به خدا دارند، می‌ترسند نتوانند حقش را ادا کنند. (وَ هُمْ فِی ذَلِکَ خَائِفُونَ أَنْ لَا یُقْبَلَ مِنْهُمْ وَ لَیْسَ وَ اللَّهِ خَوْفُهُمْ‏ خَوْفَ شَکٍّ فِیمَا هُمْ فِیهِ مِنْ إِصَابَةِ الدِّینِ وَ لَکِنَّهُمْ خَافُوا أَنْ یَکُونُوا مُقَصِّرِینَ فِی مَحَبَّتِنَا وَ طَاعَتِنَا؛ کافی/۸/۱۲۸) اینها لذت تقرب را چشیده‌اند! زندگی انسان مقرب با انسانی که مقرب نیست خیلی فرق می‌کند. اینها می‌دانند که حتماً باید ذکر بگویند تا مقرب باقی بمانند یا به خدا نزدیک‌تر شوند. و کسی که این‌طوری باشد، زندگی متفاوتی خواهد داشت و شبیه ملائکه زندگی می‌کند. یعنی مانند فرشتگان مأمور پروردگار می‌شود.
  •  
  • انسان مقرب چشم و گوش دیگری پیدا می‌کند. گویا در سطح دیگری از نظام آفرینش قرار گرفته است. حضرت امام(ره) این‌طوری بود. آیت الله بهاء‌الدینی(ره)-در اولائل انقلاب- از حضرت امام(ره) پرسیده بود: می‌دانید چه خطراتی در پیش است؟ امام(ره) فرموده بود: «کار دست من نیست!» می‌دانید این یعنی چه؟ یعنی یک نوع «بی‌خود شدن» و «از خود رها شدن» و بچه‌ها هم در جبهه وقتی مقرب می‌شدند، بی‌خود می‌شدند یعنی از خود رها می‌شدند. و این یک سُکر و مستی‌ای را به دنبال می‌آورد. عرفا در ادبیات شاعرانه به دنبال همین مستی هستند.

کسی که مقرب شود «بی‌خود» و «بی‌من» می‌شود/ کسی که «بی‌خود» شود نیروی ثقل انانیت، روحش را به زمین نمی‌کشاند

  • بی‌خود شدن یک شیرینی و حلاوت خاصی دارد. کسانی که به خدا مقرب می‌شوند «بی‌خود» می‌شوند یعنی «بی‌من» می‌شوند. «من» یک ثقل بالایی دارد و خیلی سنگین است، این سنگینی، روح انسان را روی زمین نگه می‌دارد و نمی‌گذارد بالا برود. تعبیر قرآن کریم-دربارۀ کسانی که در امر جهاد سُستی می‌کنند- این است: «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض»(توبه/۳۸) یعنی ثقل شما زیاد شده و به زمین چسبیده‌اید! اما در جبهه می‌دیدیم که رزمندگان (شهدا) واقعاً سبک‌بال می‌شدند، انگار دارند در آسمان حرکت می‌کنند.
  •  
  • کسی که «بی‌خود» بشود دیگر نیروی ثقل انانیت، روح او را به زمین نمی‌کِشاند و نمی‌خراشد، یک سبک‌بالی و قدرت و بصیرت خاصی پیدا می‌کند! مثل این است که انسان بر جاذبۀ زمین غلبه کند و بالا برود؛ بدون اینکه بال بزند. این کار را با یک ارادۀ مخصوص، انجام می‌دهد و اگر لحظه‌ای آن اراده را قطع کند، پایین می‌افتد.

بی‌خود شدن به انسان قدرت فوق‌العاده‌ای می‌دهد

  • باید «بی‌خود» شوی. گاهی اوقات آدم با بلا بی‌خود می‌شود و گاهی با معرفت. ولی آن حالت بی‌خود شدن، آن‌قدر فوق‌العاده است که در آن حالت، قدرت انسان بسیار بالا می‌رود و انسان قوی می‌شود! مثلاً قدرت ذهن انسان خیلی بالا می‌رود.
  •  
  • وقتی امام زمان ارواحنا له الفداء تشریف‌فرما شوند به هر مرد مؤمنی قدرت چهل مرد می‌دهند.( لَمْ یَبْقَ مُؤْمِنٌ إِلَّا صَارَ قَلْبُهُ أَشَدَّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِیدِ وَ أُعْطِیَ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا؛ غیبت نعمانی/ص۳۱۰) معلوم است که این قدرت را به «ولایت‌ندارها» نمی‌دهند بلکه این ولایت‌مدارها هستند که چنین قدرتی پیدا می‌کنند. اما این قدرت از کجا ناشی می‌شود؟ چون اینها به اوج بی‌خودی و به اوج تقرب می‌رسند، به اوج قدرت می‌رسند. و بچه‌ها در جبهه این را درک می‌کردند. اصلاً سرگرمی و مشغولیت‌شان این بود؛ مشغول مقرب‌ شدن به خدا بودند و مراقب بودند از خدا فاصله نگیرند! و برای رسیدن به آن مستی‌ای که گاهی تجربه‌اش کرده بودند، ذکر می‌گفتند و نمازشب می‌خواندند. بعد دوست داشتند با «آن قدرت» کار کنند، طراحی کنند و نقشه بریزند! چون می‌فهمیدند وقتی با آن قدرت کار می‌کنند واقعاً کارشان متفاوت است. و این قدرت از شدت اتصال و چسبیدگی به خداوند متعال به دست می‌آید.
  •  
  • بچه‌ها در جبهه تقرب را چشیده بودند، تجربه کرده بودند، مزه کرده بودند. بعد با آن حسّ و حال، کار می‌کردند. اما وقتی به شهر می‌آمدند و در شهر به دنبال فضای تقرب یا حسّ و حال تقرب می‌گشتند، پیدا نمی‌کردند، لذا از اینجا فرار می‌کردند و به جبهه برمی‌گشتند. البته نمی‌توانستند به کسی توضیح بدهند که دلیلش چیست؟ فقط می‌گفتند: «دلم گرفته، سنگین شده‌ام.» چون این حسّ و حال اصلاً گفتنی و نوشتنی نیست.

ماه رمضان، فرصتی برای تقرب است/ انسان مقرب، زندگی متفاوتی دارد

  • تقرب را باید چشید، باید مزه کرد و فرصت ماه مبارک رمضان، فرصتی برای تقرب است. زندگی متقربانه یک زندگی دیگری است. انسان بعد از اینکه مقرب شد یک‌طور دیگری زندگی می‌کند و زندگی متفاوتی خواهد داشت. تقرب یک فضای مخصوص و یک حسّ ویژه ایجاد می‌کند، بالاخره انسانی که مقرب است با کسی که مقرب نیست فرق می‌کند! شما که نزدیک قبور مطهر ائمۀ هدی(ع) می‌شوی، حسّت فرق می‌کند؛ حالا اگر نزدیک خدا بشوی چه می‌شود؟!
  •  
  • رمضان فرصتی برای مقرب‌ شدن ماست؛ مقرب شدنی بیش از وقت‌های دیگر! و این حسّ تقرب را باید چشید و لمس کرد. مثلاً اگر توبه‌ات قبول شود مقرب می‌شوی. اگر برای اعمالت نیت داشته باشی که به خاطر خدا انجام دهی، مقرب می‌شود. اگر مراقبت کنی که مبادا دل او را برنجانی، مقرب می‌شوی. اگر به‌خاطر جدا شدن از خدا در لحظه‌ای غفلت، ناراحت بشوی، مقرب می‌شوی! و بسیاری از اوقات می‌فهمی که مقرب شده‌ای!

باید مقرب شدن را تجربه کنی و آثارش را در روح و جسم و حرکات خود ببینی

  • باید مقرب شدن را تجربه کنیم، باید آثارش را در روح و جسم و تمام حرکات خود ببینیم! باید بفهمیم نماز ما متفاوت شده است! این‌قدر درِ خانۀ خدا ضجه خواهیم زد، زمین و آسمان را به‌هم خواهیم دوخت؛ تا تجربه کنیم. ما باید مقرب بشویم، ما راه دیگری نداریم و فرصت دیگری هم نداریم.
  •  
  • اصلاً نباید این کار را به تأخیر انداخت. نگویید: «بعداً مقرب می‌شوم؟» اگر الآن که بهتر هستی، مقرب نشوی، بعداً که بدتر می‌شوی و بیشتر فاصله می‌گیری چطور مقرب خواهی شد؟! این چیزی نیست که آن‌را برای بعداً بگذارم و مثلاً بگویم: «بعداً توبه می‌کنم؟» خُب همین الآن توبه می‌کنم. اگر قرار است بعداً ذائقۀ من تغییر پیدا کند تا گناه و دنیا را کنار بگذارم، خُب همین الآن ذائقۀ من تغییر پیدا کند!

در فضای تقرب باید ۲۴ ساعته برای همۀ کارهایت نیت قربت داشته باشی

  • رمضان فرصتی است برای تقرب و تقرب را باید تجربه کرد. در فضای نزدیک بودن به پروردگار عالم زندگی کردن یک زندگی دیگری است! در این زندگی به ما می‌گویند: بیست و چهار ساعته باید نیت داشته باشی. کمااینکه پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: یا اباذر! برای همۀ کارهای خودت حتی برای خوردن و خوابیدن خودت هم نیت داشته باش، یعنی نیت قربۀ الی الله.(یَا أَبَا ذَرٍّ لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ نِیَّةٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْلِ؛ وسائل الشیعه/ج۱/ص۴۸) و (یَا أَبَا ذَرٍّ، هُمَّ بِالْحَسَنَةِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلْهَا لِکَیْلَا تُکْتَبَ مِنَ الْغَافِلِین‏؛ امالی طوسی/ص۵۳۶) اگر نیت نداشته باشی چه می‌شود؟ جزء غافلان خواهی بود. همان غافلانی که در قرآن کریم می‌فرماید: «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» مانند چهارپایان بلکه بدتر از آنها هستند.(امام صادق(ع): فَلَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ‏ النِّیَّةِ فِی کُلِّ حَرَکَةٍ وَ سُکُونٍ إِذَا لَمْ یَکُنْ بِهَذَا الْمَعْنَى یَکُونُ غَافِلًا وَ الْغَافِلُونَ قَدْ ذَمَّهُمُ‏ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ‏ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا وَ قَالَ‏ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون؛ مصباح الشریعه/ص۵۳)
  • همان نیت «قربۀ الی الله» که همیشه باید سر نمازهایمان داشته باشیم؛ باید برای همۀ کارهای دیگر خودمان هم داشته باشیم. خداوند یک عرصۀ تجارتی را برای ما محیا کرده و می‌گوید: «همۀ کارهایت را به خاطر من انجام بده؛ من همه‌اش را از تو می‌خرم و تو را به خودم مقرب می‌کنم.» حالا کسی که در مقابل این پیشنهاد به خدا بگوید «نه!» چه نامی می‌توان روی او گذاشت؟!

گویا خدا در ماه رمضان می‌خواهد تجربۀ تقرب را به زور به ما بچشاند!

  • مثلاً ما خسته هستیم و می‌خواهیم بخوابیم؛ خداوند می‌فرماید: «خُب به خاطر من بخواب!» ولی ما گوش نمی‌دهیم. یازده ماه از سال گوش نمی‌دهیم. بعد خداوند متعال می‌فرماید: «خُب، من در این ماه رمضان، به صورت اجباری یک تجربه‌ای به تو می‌چشانم!» مثلاً در ماه رمضان می‌گویند: خواب آدم روزه‌دار عبادت است. یعنی همین خوابش الآن دارد او را به من نزدیک می‌کند. لذا وقتی می‌خوابی و بلند می‌شوی، حال خوشِ معنوی داری، در حالی که وقت‌های دیگر اگر بخوابی و بلند شوی، معمولاً حالت گرفته است؛ چون می‌فهمی که از خدا دور شده‌ای. اما در ماه رمضان نه‌تنها خواب روزه‌دار بلکه نَفَس کشیدن او هم تسبیح است.(أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَة؛ امالی صدوق/۹۳)
  •  
  • همین‌که به خاطر روزه گرفتن، دهانت بوی بد گرفته است، چون به خاطر خدا روزه گرفته‌ای، خداوند می‌فرماید: بوی دهان روزه‌دار،بهترین عطر است(وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ عِنْدَ اللَّهِ أَطْیَبُ مِنْ رِیحِ الْمِسْک‏؛ من‌لایحضره‌الفقیه/۲/۷۵) و تو می‌فهمی که همین تو را مقرب و نورانی کرده است. دیگر خداوند بهتر از این، چطور می‌تواند به زور به ما تجربۀ تقرب بدهد؟! یک نمونۀ دیگرش هم این است که یک آیۀ قرآن در ماه مبارک رمضان بخوانید، ثواب یک ختم قرآن به شما داده می‌شود.

برخی با احترام گذاشتن به ماه مبارک رمضان مقرب می‌شوند

  • ما در ماه مبارک رمضان باید مقرب بشویم. بعضی‌ها با همین احترام گذاشتن به ماه مبارک رمضان مقرب می‌شوند. همین احترامی که می‌گذارند و مثلاً روزۀ پیشواز ماه مبارک رمضان می‌گیرند، مقرب می‌شوند یا همین‌که غصه می‌خورند که «چرا آماده نیستند؟!» مقرب می‌شوند.
  •  
  • گویا خداوند در ماه مبارک رمضان می‌خواهد به زور تجربۀ تقرب به ما بدهد! مثلاً سحرها سبک‌تر و راحت‌تر از خواب بلند می‌شوی، در حالی که وقت‌های دیگر نمی‌توانی به این راحتی بلند شوی. با اینکه می‌خواهی سحری بخوری تا در طول روز گرسنه نشوی، اما خداوند به همین کار هم ثواب می‌دهد و می‌فرماید: «مستحب است سحری بخوری!» در حالی که اگر مستحب هم نبود، ما این کار را انجام می‌دادیم.

اگر شیرینی تقرب را تجربه کنیم کلّ ماه رمضان برای ما عید است/ کافی است یک‌مقدار آداب ماه رمضان را رعایت کنی

  • ببینید خداوند چطور دارد به زور، تو را به خودش نزدیک می‌کند و در آغوش می‌گیرد. کافی است یک‌مقدار آداب ماه مبارک رمضان را رعایت کنی. مثلاً یکی از آدابش این است که اگر کسی در این ماه، با تو مجادله کرد و تو خواستی جوابش را بدهی و اتفاقاً جواب دندان‌شکنی هم داشتی که بگویی و حالش را بگیری، این کار را انجام  نده و پیش خودت بگو: «چون روزه هستم، جوابت را نمی‌دهم»
  •  
  • رمضان فرصتی برای تقرب است. ای کاش ما شیرینیِ تقرب را تجربه کرده بودیم؛ آن‌وقت از اینکه مبادا این فرصت تقرب را از دست بدهیم، می‌ترسیدیم و این ترس، همۀ وجود ما را می‌گرفت. ای کاش شیرینی زندگی متقربانه را تجربه کرده بودیم تا کلّ ماه رمضان برای ما عید باشد، شاد باشد و روح و قلب و جگرمان از ماه مبارک رمضان حال بیاید تا نیاز نداشته باشیم شب‌ها بنشینیم جُک بگوییم یا برنامۀ طنز ببینیم تا خوشحال بشویم! ولی الان شب‌های ماه رمضان ما را دعوت می‌کنند و می‌گویند: بیایید بنشینید و برنامۀ طنز نگاه کنید! این طنز را باید بگذارید برای کسی که دلش گرفته، نه برای کسی که به‌خاطر ماه رمضان دلش شاد است. مگر عزا گرفته‌ایم که نیاز به جُک و برنامۀ طنز داشته باشیم! مگر وقتی به خدا نزدیک می‌شویم، عزا می‌گیریم؟!

چرا در ماه رمضان آدم بیشتر گریه می‌کند؟ / آدم شاد دوست دارد اشک بریزد، آدم غمگین دنبال خندیدن است

  • چرا در ماه رمضان آدم زیاد گریه می‌کند؟ چون خیلی شاد است. آدم غمگین گریه نمی‌کند بلکه دنبال خندیدن است. این آدم شاد است که دوست دارد اشک بریزد. مثل اشک پدر مادرهایی که بچۀشان را عروس دامادها کرده‌اند. اینها وقتی بچۀشان به ثمر می‌نشیند، اشک و گریۀ خوشگلی دارند. 
  •  
  • هر کسی که وارد مجالس ذکر مؤمنین شد، باید بفهمد که اینها خیلی شاد هستند، البته در مجلس روضۀ امام حسین(ع) مردم این را کم و بیش می‌فهمند. مردم می‌فهمند شما بیشتر از اینکه برای امام حسین(ع) می‌سوزی، داری به امام حسین(ع) افتخار می‌کنی! افتخار به اینکه: «من آنم که حسین(ع) ارباب من است!» از چشم‌هایت می‌بارد که داری لذت می‌بری و مردم این را می‌فهمند. وقتی گریه می‌کنی، وقتی داد می‌زنی یا وقتی سینه می‌زنی، مردم می‌فهمند که تهِ دلت شاد است، شاد از اینکه حسین داری، شبیه زینب کبری(س) که فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»(لهوف/۱۶۰)  
  •  
  • ماه مبارک رمضان بهترین فرصت برای تقرب است. زندگی در فضای تقرب و نزدیکی به خدا، زندگی بسیار متفاوتی است! از شما روزه‌گیرها می‌پرسم: آیا افطار یک مزۀ دیگری ندارد؟ یک لطف و صفای دیگری ندارد؟(پیامبر(ص): لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ حِینَ یُفْطِرُ وَ حِینَ یَلْقَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَل‏؛ من‌لایحضره‌الفقیه/۲/۷۵) همین‌که در موقع خداحافظی با ماه رمضان و عید فطر، به‌خاطر جدا شدن از این ماه، دلتان می‌گیرد و گریه می‌کنید، نشان‌دهندۀ همین حسّ زیباست. این حسّ را در قلب خودتان توسعه دهید.
  •  
  • به عنوان نمونه، بچه رزمنده‌ها را مثال زدیم که فهمیده بودند زندگی در فضای تقرب یک زندگی برتر است. زندگی متقربانه و زندگیِ توأم با تقرب واقعاً شیرینی دیگری دارد. در مقایسه با این زندگی، می‌توان گفت که دیگران اصلاً زنده نیستند که بخواهند شیرینی این زندگی را بچشند!

چگونه می‌توانیم در ماه رمضان بیشتر مقرب شویم؟/ وقتی یک ماه رمضانِ ولایی، مهدوی، سیاسی، انقلابی و حماسی، برگزار کنیم/ معنویت رزمنده‌ها در جبهه به همین دلیل بود

  • ما در چه صورتی در ماه مبارک رمضان بیش از یک مقدارِ حداقلی، به خدا مقرب خواهیم شد؟ وقتی که یک ماه رمضان ولایی، سیاسی، انقلابی، حماسی، برگزار کنیم. وقتی که یک ماه رمضان مهدوی، یک ماه رمضان منتظرانه، یک ماه رمضانِ انقلابی داشته باشیم.
  •  
  • بچه‌های رزمنده نمازشب‌هایشان را برای چه می‌خواندند؟ چرا آن‌طور مزۀ نماز شب‌ را می‌چشیدند؟ چون در راه خدا داشتند جهاد می‌کردند. الان اگر شما همان ذکرها را بگویی به آنجا نخواهی رسید؛ مگر اینکه شما هم مثل بچه رزمنده‌ها ذکر بگویی. آنها ذکر می‌گفتند که عملیات را پیش ببرند. و عملیات آنها هم در واقع کار برای اسلام و جامعۀ اسلامی بود. آدم از عرصۀ سیاست، عرصۀ انقلابی‌گری، عرصۀ کار برای جامعه، همان نورانیت را می‌تواند کسب کند و بعد نمازشب را هم به خاطر این کسب نور می‌خواند. نمازشب می‌خواند که برود این کارش را خوب انجام بدهد، بعد تازه از آن نماز شبش نور می‌گیرد.
  •  
  • خدا می‌فرماید: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/۶۹) هر کسی در راه ما تلاش کند ما او را هدایتش می‌کنیم. اینکه «ما او را هدایتش می‌کنیم» یعنی همان زندگی در فضای تقرب، که می‌بینی دستت یدالله شده، چشمت عین‌ الله شده گوشت اذن الله شده است؛ البته در مرتبۀ خودت.

زندگی در فضای تقرب را وقتی خوب لمس می‌کنی که خیلی سیاسی و انقلابی باشی

  • زندگی در فضای تقرب چه موقع خوب لمس می‌شود؟ وقتی خیلی سیاسی باشی، وقتی که دغدغه‌ها و دعاهای تو خیلی برای رزمندگان باشد، وقتی بیشتر دعاهایت برای خط مقاومت دعا باشد. وقتی بنشینی برای آنها بیندیشی و برای فرج دعا کنی، البته درست دعا کنی! نه اینکه دعا کنی آن مرد خودش بیاید و خودش کارها را درست کند!
  •  
  • اهل‌بیت(ع) فرموده‌اند: حتی اگر شده یک تیر آماده کن و کنار بگذار که اگر حضرت آمد، با همین بروی پای رکابش(امام صادق ع: لِیُعِدَّنَّ أَحَدُکُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا عَلِمَ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ یُنْسِئَ فِی عُمُرِهِ حَتَّى یُدْرِکَهُ وَ یَکُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ؛ غیبت نعمانی/۳۲۰) البته شما نمی‌خواهد این کارها را بکنید، اما لااقل یک لباس رزم، یک لباس خاکی بگذار همیشه در خانه‌ات باشد. اگر پرسیدند این لباس برای چیست؟ بگو «این را گذاشته‌ام که اگر یک‌وقت آقایمان آمدند... با این کت شلوار که نمی‌شود رفت!» عجب! تو این‌قدر جدی می‌گیری؟! بله، روایت دارد که جدی بگیرید. چفیۀ آقا را نگاه کن! رزمنده باش و همیشه برای نبرد آماده باش.
  •  
  • آمد پیش امام صادق(ع) گفت: آقا ان‌شاءالله که امر فرج اهل‌بیت(ع) به سهولت و سلامتی رخ بدهد! از بس شنیده بود که جنگ و گریز و فتنه و کشتار خواهد شد، گفت ان‌شاءالله مشکلات امر فرج با آرامش حل شود! حضرت فرمود: به خدا قسم این‌طور نخواهد شد، تا وقتی ما با دست خودمان از پیشانی عرق و خونِ بسته پاک نکنیم فرج نخواهد آمد(عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَدْ ذَکَرَ الْقَائِمَ ع فَقُلْتُ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ أَمْرُهُ فِی سُهُولَةٍ فَقَالَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ حَتَّى تَمْسَحُوا الْعَلَقَ وَ الْعَرَق؛ غیبت نعمانی/۲۸۴) یعنی فرج ایجاد نمی‌شود مگر بعد از پدید آمدن چنین صحنه‌هایی برای شما منتظران!
  •  
  • رفقا! بیاید یک‌‌مقدار انقلابی، سیاسی، اجتماعی و دینی حرکت کنیم. این معنویت‌های سکولار چیست که ما به آنها عادت کرده‌ایم؟ معنا ندارد یک جوان برای خودش نمازشب بخواند که فقط نمازشب خوانده باشد! باید ببیند که بعد از این نمازشب‌ها چه خاصیتی پیدا کرده است؟ به چه دردی می‌خورد؟ در طول روز چه‌کار می‌کند؟ چه عزمی دارد؟! چه نیتی دارد؟ چه قصد و چه همتی دارد؟
  •  
  • می‌پرسد: چکار کنم که مقرب شوم؟ انقلابی باش! انقلابی باش تا به خدا مقرب بشوی. حالا چکار کنم که انقلابی باشم؟ بالاخره یک خدمتی برای این نظام اسلامی انجام بده، یک کاری بکن، یک قدمی بردار! البته وقتی به بعضی‌ها می‌گویید: «یک خدمتی برای جامعه انجام بده!» می‌رود یک کارهایی می‌کند که اگر در آمریکا یا ژاپن یا چین هم بود، همین کارها را انجام می‌داد! یعنی یک‌سری خدمات اجتماعی انجام می‌دهد. منظور این نیست.

رمضان ماه معنویت سکولار، فاصله گرفتن از جامعه و رها کردن مردم نیست/ رمضان ماه بازگشت به سوی مردم است

  • از ماه رمضان‌ات برای تقرب استفاده کن. منتها بدان که ماه رمضان ماه عزلت، معنویت سکولار و فاصله گرفتن از جامعه و رها کردن مردم نیست؛ ماه رمضان ماه بازگشتن به سوی مردم است. مردمت را نجات بده! و در این راه کار کن. برای ولایت، ولایتمداری، تمرین ولایتمداری برای پای رکاب حضرت کار کن! یک کاری بکن.
  • فرصت ماه مبارک رمضان برای تقرب، یک فرصت طلایی است و اگر می‌خواهید خوب مقرب شوید انقلابی باشید، جهادی باشید، حماسی باشید، ولایی باشید، منتظر باشید. امت خود را از بند اسارت رها کنید، این کارها را انجام دهید تا مقرب بشوید.

اگر کسی عارف شد ولی انقلابی نشد، دکان باز کرده/ اگر کسی انقلابی شد و عارف نشد، بازی درآورده

  • ان‌شاء الله در این ماه مبارک رمضان مقرب شوید. آن‌وقت اگر مقرب شوید، می‌فهمید که چرا هر کسی عارف می‌شود، انقلابی می‌شود؟ و چرا هر کسی انقلابی می‌شود، عارف می‌شود؟ اگر کسی انقلابی شد ولی عارف نشد، بازی در آورده است و به انقلابی‌گری هم ضربه می‌زند. و اگر کسی عارف شد ولی انقلابی نشد، دکان باز کرده است و به عرفان هم لطمه می‌زند.
  •  
  • ماه مبارک رمضان ماه شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) است. روضه‌های امیرالمؤمنین علی(ع) از جنس حماسۀ کربلا نیست، از جنس رنج‌هایی است که به این سادگی نمی‌شود برایش فریاد زد. همان رنج‌هایی که موجب می‌شد امیرالمؤمنین(ع) سر در چاه بگذارد و مظلومانه فریاد بزند.

پیشنهاد استاد پناهیان به جوانان اهل خوشگذرانی / با مطالعۀ این کتاب نگاه و رفتارتان عوض می‌شود

واحد رسانه ای طیار: یادوراۀ 300 شهید نوجوان گردان‌های کمیل و حنظله و شهید ابراهیم هادی، در آستانۀ میلاد حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان در محل لانه جاسوسی سابق آمریکا برگزار شد.  فرازهایی از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در این مراسم را در ادامه می‌خوانید:

پیشنهاد استاد پناهیان به جوانان اهل خوشگذرانی / با مطالعۀ این کتاب نگاه و رفتارتان عوض می‌شود

حتماً کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را بخوانید/با مطالعۀ این کتاب نگاه و رفتارتان عوض می‌شود  
شهید ابراهیم هادی در بین 250 هزار شهیدی که در طول دفاع مقدس تقدیم کرده‌ایم، یک شهید برجسته است. از نویسندۀ محترم کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی با عنوان «سلام بر ابراهیم» تشکر می‌کنم که همۀ ما را به زیارت این شهید بزرگوار برده‌اند. 
 
به مردم و جوان‌هایی که این کتاب را نخوانده‌اند هم توصیه می‌کنم که حتماً به مطالعۀ این کتاب بپردازند و مطمئن باشند که نگاه و رفتارشان قبل از خواندن این کتاب، با بعد از مطالعۀ آن متفاوت خواهد شد. و حتی می‌توانند تاریخ زندگی خود را دو قسمت کنند: یکی قبل از خواندن این کتاب و یکی بعد از خواندن این کتاب. بنده مبالغه نمی‌کنم و مطمئن هستم هر کسی این کتاب را بخواند و با این شخصیت آشنا شود، عرض بنده را تأیید خواهد کرد. حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) می‌فرمود: مطالعۀ زندگی خوبان به منزلۀ کلاس اخلاق است. و شما با مطالعۀ این کتاب، اثر معنوی آن را در وجود خودتان لمس خواهید کرد. 
 
مقام شهدای ما نزد خداوند محفوظ است و ما از آن مقامات خبر نداریم. شاید شهدای زیادی در دفاع مقدس بوده‌اند که مقامشان بالاتر از شهید ابراهیم هادی باشد و ما آنها را نمی‌شناسیم. ولی خدا خواسته است ما شخصیتی مثل ابراهیم هادی را بشناسیم. خدا خواسته است که او در یک محله‌ای در وسط تهران زندگی کند و یکی از جوان‌های شهر ما باشد که با دیگران متفاوت است و این تفاوت به سادگی ملموس است.
 
شهید هادی نه عالم دینی بود، نه جزء فرماندهان یا سرداران دفاع مقدس(به معنای خاص کلمه) محسوب می‌شد، بلکه او یکی از میان مردم بود. پدر بزرگوار ایشان هم یک کاسب معمولی بود و کسب و کار بقالی داشته است. شاید یکی از ویژگی‌هایی که او را ممتاز می‌کرد، این بود که ایشان یک ورزشکار-به تمام معنای کلمه- بود. سلوکی که ابراهیم هادی در گود زورخانه داشته در این کتاب معلوم است. که بعد هم در جبهه‌ها حاضر شد.
 
برخورد مرحوم دولابی(ره) با شهید «ابراهیم هادی»
حماسۀ کانال کمیل در میان لحظات سراسر پرنور دفاع مقدس، واقعاً برجسته است، اما در عیل حال، کانال کمیل به شهید ابراهیم هادی افتخار می‌کند و این شهید برای گردان کمیل و کانال کمیل یک افتخار جاودانه است.
 
اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از خوب‌های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه‌ تهرونی؛ مثل شهید هادی». شاید بسیاری از خوبان تهران روز قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند. شما می‌دانید که آقای دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می‌اندازد که «حاج آقا! چه می‌فرمایید؟!» ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با اعتقاد گفته‌اند.
 
ابراهیم هادی، جوان نمونه و شاخص تهرانی دهۀ 60  است/ چرا تندیس «شهید هادی» در زورخانه‌ها نصب نمی‌شود؟!
به نظر شما جوان شاخص تهرانی در دهۀ 60 جز ابراهیم هادی کیست؟! اگر کسی می‌خواهد یک نمونۀ نسل انقلاب را ببیند، باید به پابوس شهید ابراهیم هادی برود. البته این بر اساس آگاهی‌هایی است که ما داریم. به آسمان که نگاه می‌کنید، برخی از ستاره‌ها پرنورترند چون به ما نزدیک‌ترند. البته ستاره‌هایی هم هستند که بزرگترند اما از ما دورترند و ما نورشان را زیاد واضح نمی‌بینیم. بالاخره آن ستاره‌هایی که به ما نزدیک‌ترند، راهنمای ما هستند؛ مثل ستارۀ قطبی. و ما راه خودمان را بر اساس ستارۀ قطبی تشخیص می‌دهیم. 
 
از کنار شهید ابراهیم هادی عبور نکنید! من واقعاً مانده‌ام که چرا در تمام گودهای زورخانه در سراسر کشور، تندیس شهید ابراهیم هادی نصب نمی‌شود؟! البته مرقد مطهر تمام شهدایی که اهل گود زورخانه بودند را متواضعانه می‌بوسم، ولی شهید ابراهیم هادی یک اعجوبۀ دیگری است. حالا برای چه باید تندیس او را بزنند؟ برای اینکه حتی نام او هم در یک محیط، اثرگذار است. او در زمان حیات خودش یک شخصیت معنوی برجسته بود و حالا که به شهادت رسیده است، شهادت آنچنان را آنچنان‌تر می‌کند!
 
معرفی شهید ابراهیم هادی، تازه شروع شده ...
ایشان نوجوان بود که در جریان انقلاب قرار گرفت. قبل از پیروزی انقلاب به همکلاسی‌های خودش می‌گفت: «پدر من می‌گوید: گوش کردن سخن آیت الله خمینی(ره) مانند گوش کردن سخن امام زمان(ع) است» آن زمان که امام(ره) در تبعید بود، همکلاسی‌هایش می‌گفتند: «این حرف‌‌ها را نگو، ساواکی‌ها و طاغوتی‌ها تو را می‌گیرند و می‌زنند...»
 
پدر ایشان مدام در بین بچه‌هایش به ایشان محبت ویژه‌ای داشت و می‌گفت: «این بچه یک حس و حال معنوی دیگری دارد. این بچۀ من در آینده، نام مرا هم بلندآوازه خواهد کرد...» و من می‌خواهم به آن پدر بزرگوار عرض کنم که معرفی شهید ابراهیم هادی، تازه شروع شده است.
 
شهید هادی برای جوانانی که می‌خواهند در محله‌شان کار فرهنگی کنند، یک الگوی بی‌نظیر است/ خیلی‌ها را متحول کرد و از هرزگی به حضور در جبهۀ جنگ رساند 
او یک ورزشکار جوانمرد بود. و کسی که آن هیکل ورزشکاری و آن منش جوانمردی را داشته باشد، طبیعتاً مورد توجه جوانان دیگر قرار می‌گیرد. یک‌بار که با آن هیکل ورزشکاری و ساک دستی به سمت زورخانه می‌رفت، رفقایش به او می‌گویند: «دو تا دختر محل، دنبال تو افتاده بودند و دربارۀ تو حرف می‌زدند. ماشاء الله خوب دلبری می‌کنی!» می‌گویند از فردا دیگر ساک ورزشی بر نمی‌دارد، و لباس‌های ورزش خودش را داخل یک مشما(کیسه) می‌گذارد، و یک پیراهن گشاد می‌پوشد و روی شلوارش می‌اندازد و یک شلوار گشاد و کهنه می‌پوشد. به حدی که جوان‌های محل حیفشان می‌آمده و به او می‌گفتند: همه آرزو دارند هیکلی مثل تو داشته باشند و یک لباسی بپوشند که این هیکل را نشان بدهد! او گفت: من نمی‌خواهم عامل انحراف ذهن جوان‌های دیگر بشوم. 
 
ستادهای امر به معروف و نهی از منکر، و جوان‌هایی که دوست دارند در محلۀشان کار فرهنگی کنند، یکی از الگوهای بی‌نظیرشان شهید ابراهیم هادی است؛ روش این شهید را مطالعه کنند. گویا او از تئوریسین‌های روش‌های تعلیم و تربیت، به این روش آگاهتر بوده است، او ارتکازاً بر اساس غریزۀ مؤمن که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «الْمُؤْمِنُ غَرِیزَتُهُ النُّصْحُ» (غررالحکم/1305) می‌دانسته که هر کسی را چگونه باید جذب کند؟ داستان‌های زیادی از او نقل شده که چه جوان‌هایی را تغییر داده و از کدام نقطه به کدام نقطه رسانده است؛ از هرزگی به حضور در جبهه‌های جنگ رسانده است. 
 
ماجرای اذان شهید هادی که موجب تسلیم شدن عراقی‌ها شد
او حتی توانسته بود عراقی‌هایی را که در جبهۀ مقابل او بودند و در سنگر خودشان در حال تیراندازی بودند، جذب کند و تسلیم کند و این‌طرف بیاورد. در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می‌گیرد اذان بگوید. همه به او می‌گفتند: «چه شده که الان می‌خواهی اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی‌دهد و با صدای بلند مشغول اذان گفتن می‌شود. وقتی که اذان می‌گوید: به سمت او تیراندازی می‌کنند و یکی از تیرها به گلوی او می‌خورَد. همه می‌گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!» بعد او را داخل سنگر می‌برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک‌های اولیه امدادی را برایش انجام می‌دهند.
 
بعد از مدتی یک‌دفعه‌ای می‌بینند که عراقی‌ها با دستمال سفید دارند می‌آیند این‌طرف. اول فکر می‌کنند شاید این فریب دشمن است. لذا اسلحه‌ها را آماده می‌کنند، اما بعد می‌بینند که این عراقی‌ها با فرماندۀ خودشان تسلیم شده‌اند. می‌گویند: چرا تسلیم شدید؟ می‌گویند: آن کسی که اذان می‌گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه‌های ما بود که شما به او تیر زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می‌دهند... این اثر نَفَس یک جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود.
 
تا حالا باید همۀ جهان، ابراهیم هادی را می‌شناختند/ او خیلی شوخ بود و شجاعت بی‌نظیری داشت
او در دوران دبیرستان در ورزش کُشتی، قهرمان بوده و می‌گوید: من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه‌ ضعف‌های حریفم انگشت نگذارم. در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه‌ضعف‌هایش به زمین می‌زنند. این نشان می‌دهد که ابراهیم هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بوده است. شهید هادی در عین حال خیلی شوخ بود و شجاعت بی‌نظیری داشت.
فرهنگ جامعۀ ما غالباً در دست عناصر لائیک است و الا تا حالا ابراهیم هادی را همۀ جهان می‌شناختند. مدیران فرهنگی ما در طول این سی و پنج سال غالباً از توانایی و درایت لازم در تولید محصولات فرهنگی برخوردار نبوده‌اند و الا ابراهیم هادی را الان بچه‌های دبستانی ما هم می‌شناختند.
 
افسانه‌های فیلم‌های اکشن غربی به پای داستان‌های جذاب زندگی شهید «ابراهیم هادی» نمی‌رسند
اگر سریالی برای شهید ابراهیم هادی ساخته شود و خود این شهید به سازندۀ سریالش توفیق بدهد، من قطع دارم مردم هر سال دوست دارند شب‌های ماه رمضان خودشان را با سریال شهید ابراهیم هادی پشت سر بگذارند. 
 
شهید ابراهیم هادی چند بار از پهلو مجروح می‌شود، از گلو و صورت هم مجروح می‌شود. این شهید عزیز آن‌قدر داستان‌های اَکشن و جذابی دارد که افسانه‌های فیلم‌های اکشن و جنگی غربی به پایش نمی‌رسند. ما فیلم‌های جنگی و چریکی غربی و شرقی کم ندیده‌ایم، ولی بسیاری از آنها افسانه هستند. ولی اگر این کتاب را بخوانید؛ یقیناً افسانه‌هایی که به دروغ برای شما ساخته‌اند و پرداخته‌اند پیشتان رنگ می‌بازند. 
 
به فیلمسازهای محترم می‌گویم: اگر هنرتان ضعیف است، بیایید برای شهید ابراهیم هادی کار کنید؛ هنرمند خواهید شد. او خودش شما را هنرمند خواهد کرد. داستان‌های او به شما تکنیکِ کار خواهد داد. فقط مثل خودش به سمتش بروید؛ او خیلی اخلاص داشت. 
در بین ویژگی‌های برجستۀ ابراهیم هادی، اگر بخواهم یک ویژگی برتر او را بگویم، باید اخلاص او را بگویم که دغدغۀ اصلی او در تمام طول عمرش بود. او دقت می‌کرد که «کار برای خدا باشد» و این یکی از تکیه‌کلام‌هایش بود و می‌گفت: «کاری که مخلصانه نباشد به درد نمی‌خورَد.» 
 
امام با دفاع مقدس، گل‌هایی مثل «ابراهیم هادی» را پرورش داد
حضرت امام(ع) کسی بود که به عنوان یک رهبر سیاسی، این هنر را داشت که چنین گل‌هایی را از دلِ این خاک برویاند و در دل این جامعه چنین گوهرهایی را کشف کند و پرورش دهد.
 
بعضی از سیاسیون مثل حضرت امام(ره) هستند که وقتی به جامعه می‌آیند، خوب‌ها و گوهرهایی را از دلِ این دریا بیرون می‌کشند و آنها را برای تاریخ، الگو می‌کنند. و برخی از سیاسیون هم هستند که وقتی در رأس یک جامعه بیایند، خرچنگ‌ها و مارماهی‌هایی را از دلِ دریا بیرون می‌آورند و با تکیه به آن اراذل و اوباش، قدرت خودشان را تضمین می‌کنند.
 
امام(ره) و مقام معظم رهبری دو تا از سیاستمدارانی هستند که ما در تاریخ معاصر خودمان دیده‌ایم که چگونه از دلِ جامعۀ ما، ابراهیم هادی‌ها را بیرون می‌آورند. و اخیراً مقام معظم رهبری، نه‌تنها از دلِ جامعۀ خودمان، بلکه از دلِ منطقه دارد چنین گوهرهایی را بیرون می‌کشد. این نور ولایت و کارکرد ولایت است. اما برخی از سیاسیون هستند که وقتی فعال می‌شوند و نفوذ پیدا می‌کنند، به دنبال آدم‌های خودشان می‌گردند؛ مثل آن کسانی که اراذل و اوباش اطراف مدینه را آوردند و در ِخانۀ علی(ع) را آتش زدند. علی(ع) با خودش مقداد و عمار و ابوذر می‌آورد، ولی آنها چه کسانی را آوردند!
 
ما سیاستمدارانی می‌خواهیم که گوهرهای تابناکی مثل شهید ابراهیم هادی را از دلِ این خاک پرگوهر بیرون بیاورند؛ همان شهیدی که در وصیتنامۀ خودش به اطاعت از رهبری سفارش می‌کند و سیاستمداران را نصیحت می‌کند. 
 
بنده مبلغ یک کتاب هستم؛ کتاب «سلام بر ابراهیم»/ به جوان‌هایی که اهل تفریح و خوشگذرانی هستند، پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانند
 
من دوست دارم در مراسم بزرگداشت شهید ابراهیم هادی و شهدایی مثل ایشان، سرود «ای ایران ای مرز پرگُهر...» را بخوانند؛ آنجاست که آدم افتخار می‌کند. با خواندن این کتاب یک‌بار دیگر همۀ زیبایی‌های نهفته در این خاک برایم زنده شد. 
بنده مبلغ یک کتاب هستم؛ کتاب «سلام بر ابراهیم» که نویسندۀ محترم کتاب می‌فرماید: وقتی که کتاب را تمام کردم، استخاره بلد نبودم و تمرین نداشتم، ولی قرآن را باز کردم و نیت کردم که خدایا! اسم کتاب را چه بگذارم؟ اول صفحه آمد: «سَلَامٌ عَلىَ إِبْرَاهِیم»(صافات/109)
برای جوانهایی که اهل تفریح و خوشگذرانی هم هستند، پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانند تا ببینند که با کتاب هم می‌شود تفریح کرد و خوش‌گذراند.
این کتاب، کتابی نیست که از زندگی کسی برای ما حرف بزند که اهل ظواهر معنوی یا ادعای حزب‌اللهی‌گری باشد. شما بعد از خواندن چند صفحه از این کتاب متوجه می‌شوید که شهید هادی اصلاً اهل این چیزها نبود. شما با خواندن این کتاب، می‌توانید یک آدم حسابی را از نزدیک تجربه کنید.
من مطمئن هستم کسانی که به دین ما متدین نیستند و اصلاً مکتب ما را نمی‌شناسند، اگر با ابراهیم هادی آشنا بشوند، به مکتب ما احترام خواهند گذاشت و به ما خواهند گفت: خوش به حال‌تان!